Blog

نوشته شده توسط: سحر ذوالفقاری

تو همه این چهارده سالی که زبان انگلیسی تدریس کردم، هفته قبل برای اولین بار با سوال جالبی از سمت یکی از زبان آموزان مواجه شدم. مدرس دانشگاهه و سالهاست داره با زبان انگلیسی کلنجار میره. وقتی ازش پرسیدم که از مطلبی که بهت گفتم چی یاد گرفتی، در پاسخ گفت: معیار یادگیری چیه؟ چطور میتونم بگم که یاد گرفتم؟

زبان انگلیسی

در محیط کلاس، به عنوان مدرس بارها تمرینهای کنترل شده، نیمه کنترل شده و تمرین های آزاد رو با زبان آموزان تکرار میکنیم. با هر بار اشتباه، وارد میشیم و بازخورد میدیم و اونقدر اینکار تکرار میشه تا نهایتا اکثر تمرینها در محیط کلاس به درستی توسط زبان آموز انجام بشه. معمولا این نقطه عطف تدریس به حساب میاد. چیزی که من اسمشو گذاشتم “احساس یادگیری” و معلم تو این مرحله کارشو تقریبا تموم شده میدونه. اما چیزی که مشکل ساز میشه اینه که زبان آموز از اون به بعد به حال خودش رها میشه ؛

“برو تمرین کن!”،

” بیشتر تمرین کن!” ،

و نهایتا مدتی بعد، زبان آموز از گفتن یا نوشتن چند جمله کوتاه و صحیح هم عاجزه!

“به اندازه کافی تمرین نکردی!”

تمرین زبان انگلیسی

این روندی هست که در اکثر موسسه های آموزش زبان و حتی کلاس های خصوصی در ایران طی میشه. طبق استانداردهای تدریس، انجام شدن صحیح تمرینهای کلاسی توسط زبان آموز نشانه ای از اتفاق افتادن یادگیریه، اما مسئله مهمی که شاید اکثر ما مدرس های زبان به اون بی تفاوت هستیم اینه که کار اصلی ما زمانی تمام شده محسوب میشه که زبان آموز در محیطی کاملا مستقل از محیط آموزشی، با استفاده موثر از انبوه اطلاعاتی که بهش دادیم “احساس یادگیری” رو تجربه کرده باشه. برای مثال وقتی تونسته باشه مکالمه ش رو با فردی به زبان انگلیسی حفظ کرده باشه، در مورد موضوعی به زبان انگلیسی تحقیق کرده باشه و بتونه در موردش نظر بده، یا با شنیدن خبری به زبان انگلیسی نگران شده باشه …

این مسئله اتفاق نمیوفته مگر اینکه آموزش تنها به محیط کلاس محدود نشه و در ادامه روند تدریس کلاسی، به زبان آموز چرایی و چگونگی صحیح تمرین کردن و تحلیل نتایج حاصله هم آموزش داده بشه و در عین حال تا زمانی که زبان آموز نشانه های این استقلال رو نشون نده به حال خودش رها نشه.

تفاوت زیادی هست بین “احساس یادگیری” کاذبی که ما به عنوان مدرس در ذهن زبان آموز ایجاد میکنیم و احساس شعغی که از یادگیری حقیقی ایجاد میشه.